تکیهـ کلام
هنـوز هـم دلـم تنـگ میشـود
بـراے حـرف زدنت
و بـراے تکیهـ کلام هـایت
اماِ نمیـدانستم
فقـط کلام تـو نبـود
مـن هـم ب ِ آنهـا
تکیهـ دادهـ بـودم...
میان عاشقانه هایم قدم نزن اینجا این نوشته ها ، آنقدر بارانی اند که می ترسم تمام لحظه هایت خیس شوند...!
هنـوز هـم دلـم تنـگ میشـود
بـراے حـرف زدنت
و بـراے تکیهـ کلام هـایت
اماِ نمیـدانستم
فقـط کلام تـو نبـود
مـن هـم ب ِ آنهـا
تکیهـ دادهـ بـودم...
خُــــــدایـــــــــــــا
از تـمـــام دُنیــــــــــــــات
فقط میخوام یــہ نفــــ♥ــــر کنارم باشه
زیـاده ؟
مـــن تو را انتـــظار می کِشـــم
و تو مرا از انتظارت می کُشـــی ....
لعـــــــــنت بر هرچــه فتحه و ضمه و کســـره !!!
خسته ام از تظاهر به ایستادگی
از پنهان کردن زخم هایم
زور که نیست !
دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و
با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است....!
............اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم
میخواهم لج کنم ، با خودم ، با تو ، با همه ی دنیا...!
چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز باشی....؟؟!
خسته ام .... از تو .... از خودم....از همه ی زندگی .....
میخواهم بکشم کنار ! از تو ... از خودم..... از همه ی زندگی .....
هــــی فلانـــــــــــــــــــــــــــــی…
عـآشقـــــــآنہ هاے مــــرآ بـــه خـــــودت نگیـــــر
مخـــاطب مــــن، معشـــــوقـــیــست
کـــه وجـــودش رآ به دنیـــــآیے نمیـــــدهــــم…!
دنیا کوچکتر از آن است
که گم شده ای را در آن یافته باشی
هیچ کس اینجا گم نمی شود
آدم ها به همان خونسردی که آمده اند
چمدانشان را می بندند
و ناپدید می شوند
یکی درمه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بی رحم ترینشان در برف
آنچه به جا می ماند
رد پائی است
و خاطره ای که هر از گاه پس میزند
مثل نسیم سحر
پرده های اتاقت را
بوے فـَـــراموشے گرفتــہ اَم
رَنگــــِ تَنـــ ـهایے
دلشــِکستــِگے
بُغــــض وَ خامـــ ـوشے
چیــــزے نیستــــْ
تآریــ ـخ مَصـــرَفم گذشتـــ ـہ اَستــــْـ !!
حـــوآ بــودن تـــآوان سـنـگـیـنــی دآرد
وقتــی آدم هـــــآ
بـــرآی ـهــر دم و بــآزدمـــی هـــوآ نیـــآز دآرنـــد ...
نوشتـــــــه هـ ـایم را مـی خوانیــــــ و می گـــــویی چهـ زیبــــــا ....
راســـــــــــــــــــــتی !!!
درد هایـــــ آدم هــــــــــا زیـ ـبایی دارد ؟!
گفتی دوستم داری........
به اندازه تمام قطرات بارانی که بر روی صورتم میریزد......
و من هم دوستت داشتم.....
بدون توجه به چتری که روی سرت گرفته بـودی.....!.