واژه هایم خیس شده اند!
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم ...
میان عاشقانه هایم قدم نزن اینجا این نوشته ها ، آنقدر بارانی اند که می ترسم تمام لحظه هایت خیس شوند...!
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم ...
دلتـــنگـَم ... نــه بــَراى ِ کـــَسى
اَز بــ ـى کـــَسى !!!خــَسته اَم ... نــَه اَز تـــَکآپــ ــو
اَز دربــه درى !!!
نـــَه دوستــ ــى ، نــ ـه یـــ ـادى
تـــَنهـــایَم ...
تــَنها تــَر اَز آن ســَنگـــ ِ کــنار ِ جــ ـاده
اَمــ ـا ، مــُشتــاقَم
مـــُشتــاق ِ دیــدار ِ آن کــَس کـ ــه
صـــادقـانهـ یــ ـآدَم کـــُنـَد !!!
دخترک کبریت فروش رو دیدم، چه بزرگ شده بود!
پرسیدم : پس کبریتهایت کو!؟
پوزخندی زد، گونه اش آتش بود ، سرخ ، زرد...
گفتم: میخواهم امشب با کبریتهای تو ، این سرزمین را به آتش بکشم!
دخترک نگاهی انداخت ، تنم لرزید... گفت:
کبریتهایم را نخریدند! سالهاست تن می فروشم!
می خری؟؟؟
نقطه ی جوش همان نقطه ایست که :
همه چیز کم کم بخار می شود ؛
محو می شود !
کمرنگ می شود . . .
.
.
.
.
.
آدمها را به "نقطه ی جوش" نرسانی!
خوشحالمـــــ
تنها از دیدن قناری که بر دیوار اتاقمــــ
آرام و بی صدا
در قفسی بسته به روی دنیای آدمها
بی جان و بی حرکت
مرا به بودن در کنار آدم ها مجبور می کند...!!!
? امـروز ?
? بـه " آنـهـایـی" مـی انـدیـشـم ?
? کـه روی شـانـه هـایـم گـریـه کـردنـد ?
? و نـوبـت "مـن" کـه شـد، دیـگـر نـبـودن...!
گاهی دلت از زنانگی ات می گیرد
میخواهی کودک باشی
دختر بچه ای که به هر بهانه ای به آغوشی پناه می برد.....
وآسوده اشک می ریخت، زن که باشی باید بغض های زیادی را...
بی صدا دفن کنی......
خواب های تک نفره جدا ، جدا ...
بوسه های مجازی آغوش های خیالی احساسات از جنس دکمه های کیبرد ...
نسل من نسلی است که احساساتش پشت ال سی دی ها قربانی می شود ...
پاییز را دوست دارم به خاطر غریب و بی صدا آمدنش
دلتنگی های عاشقانه اش
خش خش گوش نواز برگ هایش
صدای نم نم باران های زیبایش
پاییز را دوست دارم به خاطر رفتنش
خیس شدن زیر بارانش !!!