سفارش تبلیغ
صبا ویژن

Baroone Ehsas

میان عاشقانه هایم قدم نزن اینجا این نوشته ها ، آنقدر بارانی اند که می ترسم تمام لحظه هایت خیس شوند...!

دنیــای ِ مـجــازی !

از دنیـــای ِ واقــعـی و نــامــردیــاش !

پنــــاه آوردیــــم بــه دنیــای ِ مـجــازی !

غــافـل از این کــه ، آســمون ، هـــمون آسـمونــه ...


+ نوشته شده در سه شنبه 91/8/30 ساعت 11:35 صبح توسط هــانـیــــه نظرات ()


عــادت کـردیـم

مـا عــادت کـردیـم وقـتـی تـوی خــونـه فــیـلم مـی بـیـنـیم ،
تمام که شد و بـه تـیتـراژ رسـید دسـتـگاه رو خـامــوش مــی کـنـیـم
یـا اگــه تـوی ســیـنما بـاشــیم ســالـن رو تــرک مـی کــنـیم .
مـا تـوی زنــدگـیـمون هـم هـیـچ وقــت کــســانی کــه زحــمـت هـای اصــلـی رو بــرای مــا می کشن نـمی بـیـنیم ،

ما فـــقـط کــســانـی رو دوســت داریـم بـبـینـیم کــه بــرامـون نـقـش بــازی مـی کـنن!!


+ نوشته شده در سه شنبه 91/8/30 ساعت 11:26 صبح توسط هــانـیــــه نظرات ()


خوش به حال آسمون

خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره ...
به کسی توجه نمی کنه ...
از کسی خجالت نمی کشه ...
می باره و می باره و ...
اینقدر می باره تا آبی شه ...
‌آفتابی شه ...!!!
کاش ...
کاش می شد مثل آسمون بود ...
کاش می شد وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا بالاخره آفتابی شی ...
بعدش هم انگار نه انگار که بارشی بوده


+ نوشته شده در سه شنبه 91/8/30 ساعت 10:53 صبح توسط هــانـیــــه نظرات ()


روزهـــای بــــارانی

عزیــز بـــارانی ام ....
دلـــم از همه دنیـــا گرفته استــــ !
جای پایتـــ روی قلبـــم سنگینی می کند
کـــاش می دانستی که من هم پــا به پــای تــــو.....
تمـــام روزهـــای بــــارانی را گریستــــه ام ....!


+ نوشته شده در سه شنبه 91/8/30 ساعت 10:37 صبح توسط هــانـیــــه نظرات ()


خاطره ها

باران
چکه میکند روی بلندترین سکوت
ومن
اینجا
روی شیروانی خاطره ها
نگاهش میکنم...


+ نوشته شده در دوشنبه 91/8/29 ساعت 10:6 عصر توسط هــانـیــــه نظرات ()


برای باور یک زن...

براے باور یک زن  بہ زیباییشـ نگاهـ نکن

 در آغوششـ بگیرو  بہ صداے قلبشـ گوشـ کن

دستشو بگیرو تمامـ خیابان رو کنارشـ مردانہ قدمـ بزن . ..


+ نوشته شده در دوشنبه 91/8/29 ساعت 9:3 عصر توسط هــانـیــــه نظرات ()


مـخـاطب خـاصــ مـن

مـخـاطب خـاصــ مـن ، بــہ سـادگـے یـه لبخـنــد رهـایـمـ  کرد ...

 "او" رفـتـــ ...

و مـن  عـاشـقـانــہ هـاے بـے مخـاطبـمـ را بــہ حـراجــ گـذاشـتـــہ امــ ...


+ نوشته شده در دوشنبه 91/8/29 ساعت 8:52 عصر توسط هــانـیــــه نظرات ()


پایان جهان

همین قدر آسان!

آسمان کاردستی ناتمام کودکی است

که ماه را هلالی کژ بریده و چسبانده به گوشه‌یی

و دریا

آوازخوان پیری که مرغان غربتی خالکوبی‌اش کرده‌اند

اگر تنها نیم روزی به پایان جهان باقی است

دستانم را بگیر

تا از برهوت حرف بگذریم

و پابرهنه در هم رها شوی


+ نوشته شده در دوشنبه 91/8/29 ساعت 8:44 عصر توسط هــانـیــــه نظرات ()


دیـگـر هرگـز بـآز نـخوآهـد گَـشت...

هـے نـقطہ هـآ !

ایـنقـدر در اِنـتـهـآے نـوشـتـہ هـآیـمـ صَـف نـکشـیـد بـرآے ِ دیـدنـش !

 او دیـگـر نـخوآهـد آمـد !

حتـے اگـر تـآ ابـدیـت پـُلـے بـسآزیـد ، هرگـز از رویـش نـخوآهـد گُذشـت !

کســِ کہ رفـت ... دیـگـر هرگـز بـآز نـخوآهـد گَـشت ...

 


+ نوشته شده در دوشنبه 91/8/29 ساعت 8:40 عصر توسط هــانـیــــه نظرات ()


تیشــه ی فـرهـــاد

از کـاهِ دوستت دارم های کشـکی تـو ؛
کـوهـی مستـحـکـم از عشـــق سـاختــه ام ...
از تیشــه ی فـرهـــاد هـم کـاری بـر نـمـی آیـد...
هرروز دعــای زلــزلـه مـی خـوانـم.


+ نوشته شده در دوشنبه 91/8/29 ساعت 8:18 عصر توسط هــانـیــــه نظرات ()


   1   2   3   4   5   >>   >