در این شهر
در این شهر صدای پای مردمی به گوش میرسد
که همچنان که تورا میبوسند، طناب دار تو را میبافند
مردمی که صادقانه دروغ میگویند وخالصانه به توخیانت میکنند
در این شهر هرچه تنها تر باشی پیروزتری...
میان عاشقانه هایم قدم نزن اینجا این نوشته ها ، آنقدر بارانی اند که می ترسم تمام لحظه هایت خیس شوند...!
در این شهر صدای پای مردمی به گوش میرسد
که همچنان که تورا میبوسند، طناب دار تو را میبافند
مردمی که صادقانه دروغ میگویند وخالصانه به توخیانت میکنند
در این شهر هرچه تنها تر باشی پیروزتری...
اینجا.. سرزمین واژه های وارونه است
جایی که گنج " جنگ " میشود
درمان " نامرد " میشود
قهقه " هق هق " میشود
اما دزد همان " دزد" است درد همان " درد " است و گرگ همان " گرگ"
اینجـــا جـــایی سـت
کـه پشت ِ دوسـتت دارمــها هــم ،
نـــوشــتـه شـــده :ســاخــت ِ چــین !!!
دلم برای عشق میسوزد
این روزها هرکس نام هرزگی خود را عشق گذاشته است
و نمیدانندعاشق دل داده است نه تن داده!!!
ایــــــن روزها ...
هـــــــر نفـــس ،
درد اســـت که میکشـــم !!!
ای کــاش یا بـــــــــــودی ،
یـــــا اصـــلا نبودی ... !!!
ایـــــن که هســـتی
و کنــــارم نیســــتی ...
دیـــــــــوانه ام میکنــــــــــد ...
کـــاش می توانستــی درک کنی عزیــز من …
کـــاش می توانستی بفهمی که مشکلات ذهـــن به هم ریخته من
بسیـــار جـــدی تر از : ” پــای کسی دیـگـر در میــان بودن ” است !!!
من به این چیـــزها حتــی فکـــر هم نمی کنم...
امـــا تـــــو …
کــاش می توانستی بفهمـــی !!
نه در آغـوشــت گرفته ام...
نه لــبــانــت را بوسیده ام...
نه حتی موهــایــت را نوازش کرده ام...
اما...
بــبــــیــــن چگونه برایــــت عـــاشــــقــــــانــــه می نویــسم...!
تــا آخــر عـمـرتــــ هـم اگـــہ تـنـهـا مونـدے مـهــم نیـسـتـــ !
فـقـط نـذار بــــہ جـایے برسے کـــہ تــو آغــوش کسـے
بـا یـاد کــس دیـگــہ اے بـخـوابـے ...
تو داری میری از دستم
باید فکر خودم باشم
دارم تصمیم میگیرم که از یادت جدا باشم
اگه دل سرد و مغرورم
اگه حسی نمیگیرم
نه اینکه با تو عشقی نیست
من از چشمات دلگیرم...
دلم تنگه واسه اینکه داد بزنم....
واسه خیس شدن زیر بارون....
واسه قدم زدن تنهایی تو خیابون...
.واسه......
خدا.......
خودت دوباره کمکم کن.....
من خسته ام......
پس چرا نمیشه....
یه روز من...
تنهایی....
بدون دغدغه.........